تاراجوووون عسل مامانتاراجوووون عسل مامان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
بابامحمدبابامحمد، تا این لحظه: 50 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
مامان منیرمامان منیر، تا این لحظه: 41 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
پیمان آسمانی عشق پیمان آسمانی عشق ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

برای تارای مامان و بابا

ی اتفاق عجیب ...تارا داره میاد

سلام مامانی فردا قراره بیای سی بهمن 92 قرار بود طبیعی بیای ولی نشد و سزارینی شدم دکتر گفت تپلی دیگه میرم بخوابم اگر بشه صب زود باید بریم دنبال مامانی بعدم بریم تهران بیمارستان ایشالا  ب محض بهتر شدن میام و همه رو برات می نویسم تارای ناز داره میاد هورا هورا هورا   ...
30 بهمن 1392

تولد مامانی و سیسمونی تارا

سلام دخمل نازم خوبی لگد ک میزنی حسابی دیگه برا خودت حسابی اون تو خوش میگدرونی ها امروز 28 بهمن 92 هست امروز و فردا کلی باید بنویسم فردا بهت میگم چرا 13 بهمن تولد مامانی بود همزمان با سیسمونی تو ی جشن کوچولو گرفتیم من و بابامحمد و خاله مهدیه و خاله مهناز بابایی و مامانی چن روز قبل تولدم هم ک دوستم مهناز با مامانش اومد برای تبریک بعد خاله مینا و خاله شیما و عمه لادن و عمه لاله هم برام کادو دادن کلی تبریک و کادو دریافت کردم ولی بابایی فقط ی کیک خرید و حتی تبریک هم نگفت نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!1 فقط از صب موند خونه و نرفت سرکار منم چیزی نگفتم گفتم شاید از لحاظ مالی در تنگنا قرار داره. اون شب هم گذشت و بعدش...
29 بهمن 1392

سلام نی نی ناز تپلی

خوبی تارای مامان ؟ ستاره پرنور زندگی مامان و بابا  صبت بخیر عزیزم امروز 20 بهمن 92 هست و از دیروز هفته 37 بارداری شروع شده من ک فکرمیکردم 36 تموم شه یعنی 9 ماه تمومه خوشحال بودم ولی فهمیدم باید 38 هفته و4 روز بشه ک نه تموم شه بعدم 9 روز و نه ساعت بگذره یعنی 20 روز شایدم بیشتر مونده تا بیای وای مامانی زود بیا دیگه من طاقت ندارم بابا هم کلافه شده همه منتظرن حتی عمو احمد حتی ملینا کوچولو همه میپرسن نی نی ناز کی میادش منم مامان ببخش انقدر دیر ب دیر میام اخه خوابم همچنان بهم ریخته اس جدید هم پادرد گرفتم تامیشینم پای سیستم پاهام درد میگیره چ جو ر. راستش از اون دفه آخری ک رفتیم بیمارستان و کلی علاف شدیم دیگه دلم نمیخواست بریم...
20 بهمن 1392

نامه ای از پدر ب دختر

  دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ....چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی....کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن...دخترکم به سوی کسی که ناز میکنددست نیاز دراز نکن...بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی....دخترکم تو زیباترینی... .همیشه با این باور زندگی کن...خودت را فراموش نکن... .شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد....اما به یاد داشته باش....کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند....دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست....اشتباه که   کردی برخیز....اشکالی ندارد....بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند.....خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را در می یابد.... زمستان...
3 بهمن 1392
1